در عبارت «استراتژی، مقدم است بر تاکتیک» که یکی از اصول مهم هر حرکت اجتماعیست، استراتژی، هدف است و تاکتیک هم راه و روش و چگونگی رسیدن به این هدف. پس اگر هدف رسیدن به یک قلهی کوهی باشد وتو گاهی مجبور شوی به راست بروی و گاهی هم به چپ و حتی شاید زمانی هم پشت به کوه و رو به پایین حرکت کنی، چون میدانی که این راه، در نهایت به هدف میرسد، اعتراض و گله و شکایتی نمیکنی و اگر یک مرتبه به هر دلیل موجه و ناموجهی مسیرت را تغییر دهی، چه بسا نه تنها به هدف نرسی، با خطر جانی هم مواجه شوی!
وقتی که عنوان سخنرانی آقای موسوی را خواندم، در دل آفرین گفتم به این مرد.
اسیر احساسات نشد و بعد از تهدید به گفتن ناگفتههای جنگ و دههی 60، آمد و گفت که برای گفتن برخی جزئیات، محذورم. این یعنی اینکه من استراتژیایی دارم که برای رسیدن به آن، نباید الان حرف بزنم.
حالا این بند از سخنرانی ایشان را بخوانید:
در نقل قول بالا، ایشان گفتهاند جز در مواقع ضروری، نباید گفت. ما باید نیرو جذب کنیم.
برداشت من این است که چون ما باید نیرو جذب کنیم و گفتن همه چیز شاید مانع این جذب نیرو شود، پس همه چیز را نمیگوییم.
نمیدانم. خدا کند این برداشت اشتباه باشد.
آقای موسوی حق دارد جزئیات را بگوید یا نگوید، صرفاً به همان دلیل مقدم بودن استراتژی بر تاکتیک. دلایلی دارد که ما، به خاطر کم بودن اطلاعاتمان، نمیتوانیم به آن دلایل برسیم. ولی به خاطر جذب نیرو؟!
درست است که دروغ نیست، ولی فریب غیر مستقیم هم نیست؟
در مثال مناقشه نیست، ولی اگر تو بدانی وقتی که وارد خانهی من بشوی، من تو را اعدام خواهم کرد، چه بسا که به منزل من نیایی! جذب نیرو، با چه قیمتی؟
وقتی که عنوان سخنرانی آقای موسوی را خواندم، در دل آفرین گفتم به این مرد.
اسیر احساسات نشد و بعد از تهدید به گفتن ناگفتههای جنگ و دههی 60، آمد و گفت که برای گفتن برخی جزئیات، محذورم. این یعنی اینکه من استراتژیایی دارم که برای رسیدن به آن، نباید الان حرف بزنم.
حالا این بند از سخنرانی ایشان را بخوانید:
گفتن این مسایل با جزئیات به نظر من جز در مواقعی که ضرورتی وجود دارد، به نفع جنش سبز نیست. ما باید نیرو جذب کنیم و همه نیروهای دلسوز انقلاب را با هر اختلاف سلیقه و دیدگاهی کنار هم جمع کنیم. برای ما مهم است که اصول گرایان منصف و علاقمند به حرکت کشور در مسیر درست را در کنار خود داشته باشیم و به آنها بگوییم ما هدف و حرف مشترکی داریم و آن اصلاح امور است.حذف به قرینهی معنوی و جابهجا کردن اجزای جمله، از جمله صنایع ادبیست. مثلا به جای اینکه بگویی «چون بچهی خوبی بودی، این جایزه را بگیر» بگویی « این جایزه را بگیر. بچهی خوبی بودی!».
در نقل قول بالا، ایشان گفتهاند جز در مواقع ضروری، نباید گفت. ما باید نیرو جذب کنیم.
برداشت من این است که چون ما باید نیرو جذب کنیم و گفتن همه چیز شاید مانع این جذب نیرو شود، پس همه چیز را نمیگوییم.
نمیدانم. خدا کند این برداشت اشتباه باشد.
آقای موسوی حق دارد جزئیات را بگوید یا نگوید، صرفاً به همان دلیل مقدم بودن استراتژی بر تاکتیک. دلایلی دارد که ما، به خاطر کم بودن اطلاعاتمان، نمیتوانیم به آن دلایل برسیم. ولی به خاطر جذب نیرو؟!
درست است که دروغ نیست، ولی فریب غیر مستقیم هم نیست؟
در مثال مناقشه نیست، ولی اگر تو بدانی وقتی که وارد خانهی من بشوی، من تو را اعدام خواهم کرد، چه بسا که به منزل من نیایی! جذب نیرو، با چه قیمتی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر