۱۳۸۸/۰۴/۱۴

سوار بر موج

من تا وقتی که این روزها سازگارا را ندیده بودم، خوب معنی سوار موج شدن را نمی‌فهمیدم. ولی حالا فهمیدم.
این آقا به زندان افتاد، اعتصاب غذا کرد و انگار ما تا آخر عمر باید جلویش زانو بزنیم و تقاص پس بدیم.
ایشان آدم بدی نیست ولی چه می‌فهمد از درد مادران ما که بچه‌هایشان از خانه بیرون می‌روند؟ چطوری این را حس می کند؟
بچه‌اش رفته و جلوی رویش دیده یک نفر تیر خورده؟

نه اصلاً بینید، این آقا سال 57 با آقای خمینی وارد ایران شد. پس توی چند ماهی که مردم از جون خودشون مایه می‌گذاشتند در ساحل امن شیطان بزرگ بود.

ازش بپرسید کدامیک از فامیل نزدیکش شهید شده؟ خواهر و مادر و خاله و از این قبیلش توی بهشت زهرا سر قبر جوانشان توی خاک غلت زده‌اند؟ یا چشم به راه مفقود الاثرشان آرزوی دیدنش را به گور برده‌اند؟ با هر صدای زنگی دلشان تپیده مبادا خبر جوانم از جبهه‌ها آمده باشد؟

حالا هم که این همه وحشت و خونریزی توی شهره، ایشان می‌خواهد ما فلان کار و بهمان کار را بکنیم تا دوباره سوار موج نزول اجلال کنند.

سازگارا هر وقت می‌بیند مردم یک کاری می‌خواهند بکنند، سوار موج می‌شود و به نام خودش ثبت می کند: نماز نروید. بعد که می‌بیند کسی گوشش بدهکار نیست می‌گوید بروید. می‌گوید می‌خواهیم از آمریکا برای شما اینترنت پر سرعت بدون فیلتر بفرستیم. جالب است که این حرف را توی اینترنت می‌زند که بهش بخندند.

حالا می‌گوید به رفراندوم رای ندهید. برو آقا. این مملکت توی این صد و اندی سال هر وقت تغییر اساسی کرده بدتر شده. البته نه برای حکام و قدرتمندان، برای مردم. مردم کشته دادند، توی زندان رفتند و خانواده‌ها لال و عزادار شدند.

نه آقا جان، ما همین قانون اساسی‌مان را درست اجرا کنیم، همین شورای نگهبان درست و در چارچوب وظائفش کار کند، به خصوص مردم حق عزل داشته باشند، برایمان بس است. مبادا روی موج بلند شی بیایی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر