۱۳۸۸/۰۴/۱۰

العاقل یکفیه الاشاره

شراب بی غش و ساقیّ ِ خوش، دو دام رهند
که زیرکان جهان از کمندش نرهند.

غلام همّت ِ دُردی کِشان ِ یکرنگم
نه آن گروه که اَزْرَق لباس و دلْ سیه‌اند.

جفا، نه شیوه‌ی درویشیست و راهروی
بیار باده که این سالکان، نه مرد رهند!

مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم
شهان بی کمر و خسروان بی کله اند.
بهوش باش که هنگام باد استغنا
هزار خرمن ِ طاعت، به نیم جو ننهند.

جناب عشق بلند است، همّتی حافظ!
که عاشقان، ره دون همّتان به خود ندهند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر